سیّاح
گفته شده که: شخص سیاحت میکرد وبه اطراف عا لم میگرد ید حیله ومکر زنا ن را جمع آ وری میکرد وکتا بی تأ لیف نمود وآن کتاب را حیلة النساء نام نهاد ودر بعض از سفر هایش به یکی از قبا ئیل رسید وبه خانه ای مهمان شد ، زنی صا حب جمال بر خا ست که طعا می برای او ترتیب دهد ، مرد بمطالعه کتاب خود پر داخت ، زن گفت این کتا ب چیست؟ مرد گفت : حیله زنان را جمع آ وری کرده ام ، زن گفت حیله زنا ن را نمیتوان جمع کرد ، مرد گفت من جمع آ وری کرده ام ، زن ساکت شد ، وبه طبخ غذا مشغول شد بعد از صرف غذا زن بر خاست لباس فاخرپوشید وخو د را زینت نمود پهلوی مرد نشست وبه انواع دلربای ها اورا فریفته کرد تا اینکه مرد تقا ضای وصال نمود، زن اورا وعده میداد اما ا تلاف وقت میکرد نا گهان شوهر زن از بازار امد ودر را کو بید زن گفت چکنیم ؟ شو هرم آ مد دو تای مارا میکشد اگر فکری داری بگو مرد لرزید ندانیست که چه کند ، زن اورا در صندوق گذاشت در صندوق را قفل کرد وکلید آن را بر داشت ، پس شوهر او آ مد ونشست زن گفت مرا حکا یت عجیب است شوهرش گفت بگو زن گفت امروز مرد سیّاح به خانه ما آ مده و کتابی در حیله زنان نوشته واز من طلب وصال نمود ومن تا حال تعلُل کردم تا تو آ مدی اورا در صندوق گذاشته ام واین هم کلید قفل صندوق ، شوهر زن در غضب شد وکلید را به شدّ ت از دست زن گرفت امّا در وقت دادن کلید زن گفت مرا یاد است تورا فرا موش ودر جناق که گذاشته بوده اند زن بر مرد پیروز شد ،پس شوهر کلید را انداخت وگفت خواستی مرا به غضب بیاری تا در جناق برمن غالب شوی از منزل خا رج شد ، زن در صند وق را باز کرد وسیاح بیچاره را بیرون آورد وگفت نمید انم این حیله را در کتاب خود نوشته بودی یانه؟ مرد کتابش را پاره کرد واز شهر بیرون رفت . ( ترجمه زهر الر بیع ص 228 )
موضوع مطلب :