گفته شده که فتحعلی شاه روزی بین دوتا ازملکه های خود نشسته بود که یکی جهان ویکی حیات نام داشتند واین شعر را خواند:
نشسته ام به میان دودلبرودودل * که رابه مهرببند م دراین میان خجلم * جهان گفت: توپادشاه جهانی
جهان تورا باید * حیات گفت:اگرحیات نباشد جهان چه کاراید*یکی دیگری اززنان که بقا نام داشت ودر
پشت پرده بود شنید گفت :حیات وجهان هردوشان بی وفاست * بقاراطلب کن که اخربقاست .(کشکول یزدی)
موضوع مطلب :