سفارش تبلیغ
صبا ویژن
د نیا ی مجازی
درباره وبلاگ


پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 47
  • بازدید دیروز: 5
  • کل بازدیدها: 149082
شنبه 91 آبان 27 :: 1:6 صبح :: نویسنده : عارفی

یاد دارم در غروبی سردسرد 

 

 می گذشت از کوچه مادوره گرد 

 

داد میزد کهنه قالی میخرم

 

دست دوم جنس عالی میخرم

 

کاسه و ظرف سفالی میخرم

 

گرنداری کوزه خالی میخرم 

 

اشک درچشمان باباحلقه بست

 

عاقبت اهی کشید  بغضش شکست

 

اول ماهست ونان درسفره نیست

 

ای خداشکرت ولی این زندگیست 

 

بوی نان تازه هوشش برده بود

 

اتفاقا مادرم هم روزه بود

 

خواهرم بی روسری بیرون دوید

 

گفت اقا سفره خالی میخرید ؟؟




موضوع مطلب :
جمعه 91 آبان 26 :: 10:22 عصر :: نویسنده : عارفی

گفته شده که فتحعلی شاه روزی بین دوتا ازملکه های خود نشسته بود که یکی جهان ویکی حیات نام داشتند واین شعر را خواند:

نشسته ام به میان دودلبرودودل *    که رابه مهرببند م دراین میان خجلم * جهان گفت: توپادشاه جهانی

جهان تورا باید * حیات گفت:اگرحیات نباشد جهان چه کاراید*یکی دیگری اززنان که بقا نام داشت ودر

پشت پرده بود شنید گفت :حیات وجهان هردوشان بی وفاست * بقاراطلب کن که اخربقاست .(کشکول یزدی)

 




موضوع مطلب :
جمعه 91 آبان 26 :: 8:5 عصر :: نویسنده : عارفی

فرقه جعفریه :

فرقه ای بودند که به امامت جعفربن علی الهادی علیه السلام اعتقاد داشته و با ندیدن فرزندی از امام یازدهم که جعفر را که از طرف امامیه ملقب به کذاب بود، پذیرفتند. اینان خود نظرات متفاوتی داشتند. این فرقه در چگونگی انتقال امامت از امام هادی، به جعفر برادر امام حسن عسکری علیه السلام دچار اختلاف شدند و به چهار فرقه منشعب شدند:

عده ای گفتند امام عسکری علیه السلام به شهادت رسید و پسری به جای نگذاشت تا امامت را عهده دار شود، بنابراین تنها برادرش جعفر امام خواهد بود. این فرقه همچون فطحیه صحت حدیثی که می گوید: امامت پس از امام حسن و امام حسین علیه السلام به دو برادر نمی رسد را پذیرفته بودند، ولی کاربرد آن را هنگامی می دانستند که امام حسن عسکری علیه السلام آشکارا پسری از خود به جای گذاشته باشد ، چون امام حسن عسکری علیه السلام بی آنکه آشکارا جانشینی معرفی کند از دنیا رفت، پس برادرش جعفر امام منصوص می باشد.

2. دومین فرقه وانمود می کردند که امام یازدهم خود «جعفر» را بر اساس اصل بداع به جانشینی معرفی کرده است. به این معنی که خداوند امامت را به امام حسن عسکری علیه السلام سپرده بود؛ ولی پس از آن این حقیقت را روشن کرد که امامت نباید به نسل امام حسن عسکری علیه السلام برسد.

رهبر این گروه یکی از کلامیون کوفی ، معروف به «علی بن طحی» یا‌«طلحی فزاز» بود. که مردم را به جانبداری از امامت جعفر تحریص می کرد.

3. عده ای نیز معتقد شدند که امامت جعفر از جانب پدرش تعیین شده بود و امامت امام حسن عسکری علیه السلام را فاقد اعتبار دانسته اند این فرقه در زمان حیات امام حسن عسکری علیه السلام وجود داشته اند و بعد از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام اقتدار بیشتری پیدا کردند «علی بن احمد بشار» رهبر این فرقه بود.

4. گروه چهارم ، معروف به نفیسیه معتقد بودند امام دهم علیه السلام پسر بزرگش محمد را وصی خود تعیین کرده است. چون محمد درزمان حیات پدر درگذشت، با دستور پدر جعفر جانشین علم سری، سلاح های مورد نیاز جامعه و وصایت به غلام جوان و مورد اعتماد خویش ، به نام نفیس سپرد و به او سفارش کرد که آنان را پس از مرگ پدر به جعفر بدهد، جعفر خود مدعی شد که امامت از جانب برادرش به او رسیده است.


(گرفته شده از منبع ذیل ) :


(زندگانی نواب خاص امام زمان علیه السلام علی غفارزاده، ص 81..)

(مجله انتظار، ش 10، ص 179)

 

 

 




موضوع مطلب :
جمعه 91 آبان 26 :: 6:44 عصر :: نویسنده : عارفی

گفته شد ه که: خدا وند حضرت آ د م وحوا را خلق کرد ، اد م شب خوابید انسان نا گزیر زن میخواهد

بفکر زن افتا د فردا دید یک زن خوش قیافه کنا رش نشسته حضرت آد م یک زیرچشمی نگاه کرد گفت

خد ا میشود این خا نم زن من شود؟ خدا وند فرمود بلی تو عبد منی واین امه  ای من لکن ازد واج

مهر میخو اهد مهر چه داری؟ حضرت آد م عرض کرد خدا وند ا تو مید انی که من هیچ چه در بساط

ند ا رم خد اوند فرمود ده تا صلوات برمحمد وال محمد مهرش ،

  حضرت آد م قبول کر د وبا د ه تا

صلوات پدر ما ا د م صا حب زن شد .

 




موضوع مطلب :
جمعه 91 آبان 26 :: 5:46 عصر :: نویسنده : عارفی

 

 

 


 

سیّاح

گفته شده که: شخص سیاحت میکرد وبه اطراف عا لم میگرد ید حیله ومکر زنا ن را جمع آ وری میکرد وکتا بی تأ لیف نمود وآن کتاب را حیلة النساء نام نهاد ودر بعض از سفر هایش به یکی از قبا ئیل رسید وبه خانه ای مهمان شد ، زنی صا حب جمال بر خا ست که طعا می برای او ترتیب دهد ، مرد بمطالعه کتاب خود پر داخت ، زن گفت این کتا ب چیست؟ مرد گفت : حیله زنان را جمع آ وری کرده ام ، زن گفت حیله زنا ن را نمیتوان جمع کرد ، مرد گفت من جمع آ وری کرده ام ، زن ساکت شد ، وبه طبخ غذا مشغول شد بعد از صرف غذا زن بر خاست لباس فاخرپوشید وخو د را زینت نمود پهلوی مرد نشست وبه انواع دلربای ها اورا فریفته کرد تا اینکه مرد تقا ضای وصال نمود، زن اورا وعده میداد اما ا تلاف وقت میکرد نا گهان شوهر زن از بازار امد ودر را کو بید زن گفت چکنیم ؟ شو هرم آ مد دو تای مارا میکشد اگر فکری داری بگو مرد لرزید ندانیست که چه کند ، زن اورا در صندوق گذاشت در صندوق را قفل کرد وکلید آن را بر داشت ، پس شوهر او آ مد ونشست زن گفت مرا حکا یت عجیب است شوهرش گفت بگو زن گفت امروز مرد سیّاح به خانه ما آ مده و کتابی در حیله زنان نوشته واز من طلب وصال نمود ومن تا حال تعلُل کردم تا تو آ مدی اورا در صندوق گذاشته ام واین هم کلید قفل صندوق ، شوهر زن در غضب شد وکلید را به شدّ ت از دست زن گرفت امّا در وقت دادن کلید زن گفت مرا یاد است   تورا فرا موش ودر جناق که گذاشته بوده اند زن بر مرد پیروز شد ،پس شوهر کلید را انداخت وگفت خواستی مرا به غضب بیاری تا در جناق برمن غالب شوی از منزل خا رج شد ، زن در صند وق را باز کرد وسیاح بیچاره را بیرون آورد وگفت نمید انم این حیله را در کتاب خود نوشته بودی یانه؟ مرد کتابش را پاره کرد واز شهر بیرون رفت . ( ترجمه زهر الر بیع ص 228 )

 

 




موضوع مطلب :
جمعه 91 آبان 26 :: 5:44 عصر :: نویسنده : عارفی

 

زن باردارامانت سنگین خدا بردوشش گذاشته  است واین رسالت الهی خویش رابدوش میکشد، گوهر نفیسی درکانون سینه دارد که بهترین موجودات واشرف کائنات است واین گوهررا درصندوقچه رحم که مهبط روح خداست می پروراند( ونفخت فیه من روحی) خداوند ازروح خود باین گوهرمید مد وخدایش بواسطه خلقت اوبخودش افرین گفته وخودرا احسن الخالقین نامیده است( فتبارک الله احسن الخالقین) اگرعلم وصنعت وصفای جهان ازبرکت وجود انسان است زن بارداریک فردی ازاین انسان هارا درگنجینه خود جایگزین کرده واماده تحویل نموده است واماده میشود که کودکی بدنیا اورد تا باتربیت صحیح مادر، عالم ودانشمند گردد،کودکش نویسنده ومتفکرشود،عارف وشاعرشود،پهلوان وسلحشورشود، اگرمسافرتازه رسیده دخترباشد کانونی برای بدنیا اوردن همه این ها باشد، زن بارداراماده میشود تا بدنیا اوردن نوزادش خانه خاموش رابصدا ونوادراورد،عاطفه های خفته رابیدارکند،لبان بسته رابازوخندان کند زن بارداربادنیا امدن نوزادش میخواهد نتیجه نُه ماه انتظاروزحمت های طاقت فرسایش رابی بیند تا بایک بوسه ازنورچشمش تمام خستگی هایش مرتفع گردد. .

 




موضوع مطلب :
جمعه 91 آبان 26 :: 6:29 صبح :: نویسنده : عارفی

تا ابرتیر ه هست دلم وا نمیشود

یعنی مقیم خانه گلها نمیشود

موجیست در دلم که به سا حل نمیر سد

شوریست در سرم که شکیبا نمیشود

اند یشه کویری چشمان تنگ من

افسوس محو وسعت دریا نمیشود

درسا یه سار باغ سپیدارعشوه گر

درد آ شنا ی لا له صحرا نمیشود

ازمن مپرس علت این داغ بی شکیب

رازیست سر به مهر که افشا نمیشود

شهر از حضور دلهره بیمار گونه است

وقتیکه عشق و عا طفه معنی نمیشود .

(سارائی)




موضوع مطلب :
جمعه 91 آبان 26 :: 2:44 صبح :: نویسنده : عارفی

عمرابن عبد العزیز ابن مروان ابن حکم، هشتمین خلفای بنی امیه بود لکن با قبلی ها یش فرق

میکرد آ د م معتد ل بود با آل علی (ع) ظا هراً خصو متی ند اشت سب ولعن حضرت علی(ع) را         را برداشت وقد غن کرد وحتی فد ک را بر گردا ند.

ومحسّنا تی برای اوذکر شد ه است لکن این هم غاصب بود چون در زمان اما م با قر(ع)بود

وحق خلا فت با اما م با قر(ع) بود .

بهر حال گفته شده:   روزی عمرابن عبد العزیز برای نما زعید به مصلّی رفت ، بعد از

نماز عرض کرد : خد ا یا مرا مشمول رحمت خود گردان چون خودت فرموده ای (ان رحمة الله

قریب من المحسنین) واگر ازمحسنین نیستم ازصا ئمین هستم که فرموده ای(والصائمین.....

اجراً عظیما) واگرازصا ئمین هم بشما رنیا یم امید است که ازمؤ منین محسوب شوم که فرموده

ای (وکان بالمؤمنین رحیما) واگرازمؤمنین هم نبا شم داخل در اشیاء هستم که فرمود ه ای :

(رحمتی وسعت کل شئ) واگر چنین هم نبا شم پس از مصیبت زدگا نم زیرا مصیبتی با لا تراز

محرومی رحمت تو نیست ودر باره ای مصیبت زدگان فرموده ای :(والذین اذا اصابتهم ......

اولئک علیهم صلوات من ربهم ورحمه واولئک هم المهتدون) . (منتخب التوا ریخ ص 456 )




موضوع مطلب :
جمعه 91 آبان 26 :: 2:36 صبح :: نویسنده : عارفی

آموخته ام اگر تا کنون به آنچه خواستم نرسیدم خدا برایم بهترش را در نظر گرفتهاست.

آموخته ام که زندگی دشوار است ولی من از او سخت ترم.

در لایتناهای حیات آنجا که من ساکنم هر چند زندگی همواره دگرگون می گردد همه چیز عالی و کامل و تمام عیار است. نه آغازی هست نه پایانی آنچه هست تنها چرخش و چرخش جوهر و تجربه هاست. زندگی هرگز مانده و کهنه و ایستا نیست زیرا هر لحظه همواره سرشار از طراوت و تازگی است.

من با قدرتی که مرا آفرید یگانه ام و این قدرت این اختیار را به من داده است که شرایط خود را بیافرینم.

هر آنچه هستی بهترینش باش اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی بوته ای در دامنه ی کوهی باش ولی بهترین بوته ای باش که در کنار راه می روید، اگر نمی توانی درخت باشی بوته باش اگر نمی توانی بوته ای باشی علف کوچکی باش و چشم انداز کنار شاهراهی را شادمانه تر کن، اگر نمی توانی نهنگ باشی فقط یک ماهی کوچک باش ولی بازیگوش ترین ماهی دریاچه.

همه ی ما را که ناخدا نمی کنند ملوان هم می توان بود در این دنیا برای همه ی ما کاری هست کارهای بزرگ و کارهای کمی کوچکتر و آنچه وظیفه ی ماست

 چندان دور از دسترس نیست، اگر نمی توانی شاهراه باشی کوره راه باش اگر نمی توانی خورشید باشی ستاره باش.

با بردن و باختن اندازه ات نمی گیرند هر آنچه هستی بهترینش باش.

آن قدر به آینده فکر می کنیم حال را از دست می دهیم.

چرا این همه نگرانی، خودش بزودی خواهد آمد.

 تنها راه درست آینده ما این است که در همین لحظه باشیم.

زمان حال را با دیروز یا فردا نمی توانیم عوض کنیم، بنابراین این از اهمیت فوق العاده برخوردار است، که تمام تلاش خود را به زمان جاری اختصاص دهیم.

 این تنها زمانی است که اهمیت دارد، این تنها زمانی است که وجود دارد.

به زندگی مان ایمان داشته باشیم تا تمام زیبایی ها را درک کنیم و شکرگزار خدا باشیم.

 

 




موضوع مطلب :
جمعه 91 آبان 26 :: 12:12 صبح :: نویسنده : عارفی

 

چوب کبریت

 

یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد
اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیونها درخت کافی است
زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند
در زندگی هیچ کس را تحقیر و آزار نکنید
شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد
زمان از شما قدرتمندتر است

از یک درخت هزاران  چوب کبریت تولید میشود

اما وقتی زمانش برسد یک چوب کبریت برای سوزاندن  هزاران درخت کافیست

 

کسانی که شما را دوست دارند حتی اگر هزار دلیل برای رفتن داشته باشند ترکتان نخواهند کرد

آنها یک دلیل برای ماندن خواهند یافت

 

زبان استخوانی ندارد  اما آنقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند

مراقب حرفهایتان باشید

 

شخصیت ادمها را از طریق کردارشان توصیف کنید تا هرگز فریب گفتارشان را نخورید

 

 

وقتی کسی با شما مانند یک گزینه رفتار میکند

 با خارج کردن خودتان از معادله به او کمک کنید تا انتخاب هایش را محدود کند

.به همین سادگی

 

 

آدمها میخواهند بدانند که دوست داشته میشوند و قدرشان دانسته میشود

پس حتما به عزیزانتان بگویید که دوستشان دارید

 شاید هرگز متوجه نشوید که چقدر نیاز به شنیدنش دارند

 

 

گریستن نشانه ضعف نیست

از زمان تولد نشانه این بوده است که شما زنده اید

 

 

آدمها را به خاطر این که باعث نا امیدی شما میشوند سرزنش نکنید

 خودتان را سرزنش کنید که بیش از حد از آن ها انتظار دارید

 

 

به کسانی که پشت سر شما حرف میزنند ، بی اعتنا باشید
آنها به همانجا تعلق دارند
یعنی دقیقا پشت سر شما


 

انسان مغرور همانند شخصی است که

بر قله کوهی ایستاده و همگان را کوچک میپندارد

و غافل از اینکه مردم از پایین قله او را کوچک میبینند
 

 

زندگی مانند یک سؤال چند گزینه ای است

 
این گزینه ها هستند که باعث سردرگمی شما می شوند

نه خود سؤال

 


وقتی به کسی بطور کامل و بدون هیچ شک و تردیدی اعتماد می کنید

در نهایت دو نتیجه کلی خواهید داشت

شخصی برای زندگی

یا

درسی برای زندگی

 




موضوع مطلب :
1 2 >